کد مطلب:41686 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:141

پیامبر آشنا











... (در ایامی كه به فرمان رسول خدا(ص) در یمن به سر می بردم)، یك روز كه برای مردم سخن می گفتم، مردی از دانشمندان یهود از میان جمعیت برخاست و در حالی كه كتابی به دست داشت و در آن می نگریست به من گفت:

(اگر ممكن است) تصویری از شمایل محمد را برای ما وصف كن (درخواستاو را پذیرفتم و) گفتم:

پیامبر خدا نه چندان بلند قد است و نه بسیار كوتاه، موی سرش نه خیلی پیچیده است و نه باز و افتاده، سری بزرگ و متناسب دارد. رنگ چهره اش د سفید است و اندكی به سرخی می زند. استخوان بندی درشت دارد. كف دست و قدم پاهایش بزرگ و ضخیم است. از میان سینه تا ناف خطی باریك از مو دارد. دارای محاسنی پرپشت و ابروانی پیوسته و پیشانی بلند، چهار شانه (و قوی هیكل) می نماید. وقتی راه می رود انگار از بلندی به سرازیری روانه باشد. هرگز مانند او، كسی را ندیده ام و پس از این هم نخواهم دید.

سپس ساكت شدم و چیزی نگفتم، دانشمند یهودی گفت: ادامه بده.

گفتم: آنچه فعلاً به خاطر داشتم بیان كردم. اما او خود ادامه داد و افزود:و در چشمانش سرخی دیده می شود. دهانی خوش بو دارد و محاسنی نیكو. وقتی با او سخن بگویند با دقت می شنود و هنگامی كه بخواهد به طرف جلو یا عقب سر

[صفحه 107]

نگاه كند با تمام بدن برمی گردد....

گفتم: به خدا سوگند اینها كه بر شمردی همه از صفات اوست. سپس گفت: یك ویژگی از او ناگفته ماند. پرسیدم كدام است؟ گفت: در پشتش حالت خمیدگی مشاهده می شود.

گفتم: این را كه بیان كردم، همان حالتی است كه هنگام راه رفتن از آن جناب ظاهر می گردد. (و این نحوه راه رفتن قهراً مختصری حالت خمیدگی در ذهن بیننده ایجاد می كند).

مرد دانشمند گفت: من وصف را در كتابهای پدرانم برای او یافته ام، در آنجا پس از ذكر این اوصاف آمده است: (پیامبر آخر الزمان) در مكه متولد می شود و از آنجا به شهری كه از جهت حرمت و عظمت همچون مكه است مهاجرت می كند. مدینه از آن روی حرمت پیدا می كند كه پذیرای پیامبر(ص) گشته است. كسانی كه از مهاجران دلجویی می كنند و به آنان پناه می دهند، از فرزندان عمرو بن عامر هستند. حرفه آنها (نخل داری و) كشاورزی است... در مجاورت آنها قومی از یهود زندگی می كنند.

گفتم: آری همین طور است، او فرستاده خدا و پیامبر مسلمین است....

سرانجام مرد یهودی مسلمان شد و به وحدانیت خدا و رسالت نبی مكرم گواهی داد و گفت: شهادت می دهم كه او بر همگان پیامبر است و من با ایمان به او زنده ام و با اعتقاد به او می میرم و با یقین بر نبوت او ان شاءالله زنده خواهم شد.

عن علی (ع) قال: بعثنی رسول الله (ص) الی فانی لاخطب یوما علی الناس و حبر من احبار الیهود واقف فی یده سفر ینظر فیه، فنادی الی فقال: صف لنا ابا القاسم.

(فقلت): (ان) رسول الله (ص) لیس بالقصیر (المردد) و لا باطیل البائن، و لیس بالجعد القطط و لا بالسبط، هو رجل الشعر اسوده، ضخم الراس، مشرب لونه حمره، عظیم الكرادیس، بشثن الكفین و القدمین طویل المسربه... اهداب الاشفار مقرومن الحاجین، صلت الجبین بعید ما بین المنكبین اذا مشی یتكفا كانما ینزل من صبب لم ار قبله مثله

[صفحه 108]

و لم اربعده مثله

.... ثم سكت فقال لی الحبر: و ماذا (بعد)؟... (قلت): هذا ما یحضرنی قال الحبر: فی عینیه حمره، حسن الحیه حسن الفم، تام الاذنین، یقبل جمیعا و یدبر جمیعا. فقال علی: هذه و الله صفته! و (فیه) شی اخر. فقال علی: و ما هو؟ قال الحبر: و فیه جنا (قال علی): هو الذی قلت لك كانما ینزل من صبب. قال الحبر: فانی اجد هذه یحرمه هو و یكون له حرمه كحرمه الحرم الذی حرم الله، و نجد انصاره الذین هاجر الیهم قوما من ولد عمرو بن عامر، اهل نخل و اهل الارض. قبلهم یهود، قال هو هو؟ هو رسول الله (ص).

فقال الحبر فانی اشهد انه نبی الله و انه رسول الله (ص) الی الناس كافه، فعلی ذلك احیا و علیه اموت و علیه ابعث ان شا الله.[1] .

[صفحه 109]



صفحه 107، 108، 109.





    1. نهج السعاده، ج 1، ص 31 و 32. تا علی در یمن بود، این مرد دانشمند همه روزه به منظور كسبت علم به محضر شریف آن حضرت حاضر می شد و از او كسب فیض می كرد و با بازگشت علی به مدینه، او همچنان در یمن باقی ماند و با ایمان ثابت در زمان خلافت ابوبكر جهان فانی را وداع گفت.